از صفحه فیسبوک علی صدر
دندانپزشک ما یک خانم کانادایی بود که خیلی هم دوستش داشتم-به همهی چشمها! در کارش جدی و حرفهای بود و به موقعش هم مهربان بود و لبخند میزد. تا اینکه یک روز دوستی گفت که یک دندانپزشک ایرانی هست که توی مطبش روی سقف و کف و دیوار، تلویزیون و مانیتورهای شصت و پنج اینچینی نصب کرده و به شدت هم “نایسه”.
من هیچگاه در بند این داد و ستدهای ملیتی نبودهام. بعلاوه به معنی واژهی “نایس” هم واقف بودهام. اما از آنجایی که سرگرمی در حین کار دندان اولویت اول من است-به خصوص اگر در حال پخش صور قبیحه باشد-تصمیم گرفتم به خدمت ایشان برسم. اول کار که رفتم توی مطب دیدم آقای وجیه المنظری با کفشهای قرمز منتظرم هستند. همان اول گفت: “چطوری علی جووون”. من کمی مکث کردم و گفتم خوبم. بعد ادامه داد “لطفاً یه خبر خوب که امروز شنیدی بگو بهم ببینم”. من هم با یک نگاه آرام و نافذی که “به تو چهی” خاصی از آن میبارید با مکث طولانیتری گفتم “مگه خبر خوب هم داریم این روزا؟”. عکس را گرفت و بعد بیرونِ پنجره را نگاه کرد، آهی کشید و گفت حداقل از طبیعت سبز و زیبا بگو. گفتم “میدونین الان آوریله و بیرون سبز نشده که هیچ، برف هم هست”. لبخندی عصبی زد و گفت “نه دیگه نشد برو عکسا رو بگیر بیا”. عکسها را که دید یک چشمش به عکس بود و یک چشمش به من. میدانستم قصدش سرویس کردن فک و دهان و اگر پایش بیفتد لوزالعمده و اثناعشر بود. در حالی که ریشش را میخاراند گفت: “ببین کلاً خرابن. باید بیشترشو بکوبیم از اول بسازیم و یه تعدادیشم بکنی بندازی دور. چندتاشم به عصب رسیدن”. گفتم “دکتر ولی هیچ دردی ندارم ها؟!” گفت “یه چند روز صبر کنی زمینو از درد گاز میگیری. تازه با این جرم و کثافتِ دندونات هم به کسی نمیگم ولی یواشکی بهت بگم انگار سیگاری تیری هستی”. اینها را که گفت پنس-منس و هویه و سنگ فرزش را کنار زدم، گفتم “دکتر من امروز کار دارم بعداً روشون کار کنیم؟”. لبخند هیستیریکی زد و گفت “جاااان دل هرموقع شما بخوای شروع میکنیم فقط پروپوزال درمان رو از خانم منشی بگیر”. رفتم و پروپوزال دو صفحهای شش هزار دلاری! را گرفتم. دیدم سرتاپای من با همهی متعلقات و مخلفات شش هزار دلار نمیارزد. پس صبر کردم.
یکی دو هفته صبر کردم نه دردی نه چیزی دوباره رفتم پیش خانم دکتر-همان دکتر سابق که مبتلای خندههایش بودم. همان که در کف او موم است سنگ خارا. بماند که باهمان دیدنش همهی دردهای روحی و جسمی سالیان فراموشم شد. با نیش باز به نشانهی تاییدِ حرفهایش، شبیه به مارمولکی بر دیوار مستراح با فرکانسی در حد رادیوی ای-ام سر تکان میدادم. نگاه کرد و گفت: “ببین یکی دوتا ترمیم میخوای یکی دوتا هم هست که خوبه وضعشون ولی احتمالاً هف-هش ماه دیگه ترمیم بخوان. آفرین به تو که دندوناتم تمیز نگه میداری که اینقدر جرمشون کمه”. انجام داد و تمام شد. از مطب بیرون آمدم. هدفون را گذاشتم. درست همان آهنگ اول شماعیزاده شروع به خوندن کرد:
هنگام شنا مثل یه دست و پا چلفتی/بپا به مسیر دهن کوسه نیفتی
از صفحه فیسبوک علی صدر دندانپزشک ما یک خانم کانادایی بود که خیلی هم دوستش داشتم-به همهی چشمها! در کارش جدی و حرفهای بود و به موقعش هم مهربان بود و لبخند میزد. تا اینکه یک روز دوستی گفت که یک دندانپزشک ایرانی هست که توی مطبش روی سقف و کف و دیوار، تلویزیون و …